نمايشگاه خویشتن از خویش
مدیا: نقاشی
مكان "من" بودن
یا
"من" كجایم هستم!
شاید خاطره ای دور باشم، شاید زمانی وجود داشته ام؟ من كجا هستم؟
در تنهایی مطلق، در وحدتی آرامش بخش با این دنیای سنگین معلق مانده ام. جسم صُلبم با محیط در آمیخته، همچون جنینی در بطن مادر. تجربه ای قدیمی و گم شده، كه جسمم آرزومندانه می جست اش. تجربه ی صلحی مطلق و بی انتها. جدایی دوباره از این آشتی با خود دشوار است. حركاتم كند و آهسته است. من با این دنیا یكی شده ام، كندی ضربان جسم ام مرا به درون خودم فرا می خواند. در این یكسانی با محیط، بدنم كمرنگ تر می شود تا بكلی محو شود. تنها یك آگاهی معلّق از بودن، بدون هیچ ارجاعی، یك آگاهی شكاك به وجود "خود". شاید زمانی بوده ام؟ خاطرات سرابی می سازند از گذشته ام در افقی كه از من جلوتر است. گذشته ای كه همیشه خواسته ام از آن فرار كنم. زمان، ذهن من است و مكان خودِ "من".
چشمان بسته ام لختی محیط را بر پشت پلك هایش لمس می كند، چشمانی بسته ولی بینا به درون. در این سكون معلق به درون خود برمیگردم، به آن آشیانه ی مطمئن. صدای اندیشیدنم در گوشم منعكس میشود. "من" در در نقطه ای در مركز ذهنم هستم. فاصله ی من با خودم كم تر و كم تر می شود، شفاف تر و روشن تر می شوم. در این خلوت درونی پالوده می شوم، از هر اشاره ی بیرونی، از هر نگاه بیگانه، از هر فكر نامتجانس. شاید صلح گم شده ام را اینجا بازبیابم. شاید رو به دنیایی بهتر گشوده شوم.